قدم بزن
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۴۴ ق.ظ
یک بار هم به یاد زمستان قدم بزن
با دست دور شانه خرامان قدم بزن
جا مانده ام ز بارش باران هر بهار
با صوت سرخ بارش آبان قدم بزن
سرد است شهر و سرد تر از آن تو می روی
آتش بگیر ، همدم باران ، قدم بزن
در هر صدای پای تو صد مرگ و زندگیست
رحمی نکن به عشق و فراوان فدم بزن
ای عشق من رها شو از این سوزش جگر
با من بمان و در این خیابان قدم بزن
سید نداشت برای تو تحفه ای دگر
دستی بزن به دور شانه و با آن قدم بزن
۹۵/۰۹/۰۴