عقل من گم شده در فر هایت
و خودت می دانی
که من هر شب به چه می اندیشم
به تو
شاید به نگات
به تبلور شده ی نور از آن صورت ماه
و به آن ناز نگاه
و به آرامیه یک بوسه داغ
به لب یخ زده ام
شاید یک روز من و تو
برویم از اینجا
برویم و برهیم از دنیا
ببریم با خود عشق
و در آن روز منم فر شده ام