حالا زمان پر گشودن در غزلهاست
چشمانت اینک شعروشوروشوق ومعناست
لب های تو همدست بوده با رباعی
وقتی ز خیام لبت شوری به پا خواست
نی نامه هایی می سراید ابروانت
در گیسوانت مثنویه درد پیداست
شیرین زبانیت دگر از حد گذشته
مانند شعری در ستونی از گل آقاست
ساقیه حافظ گشته انگشان نازت
جام جمی انگار در چشم تو پیداست