یار

اشعار سید مصطفی موسوی انابت

یار

اشعار سید مصطفی موسوی انابت

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

اینجا از آن ماست چرا گریه می کنی؟

مشکل گشا خداست چرا گریه می کنی؟

قلبم شبیه خانه امنی برای توست

این خانه پا به جاست چرا گریه می کنی؟

گیرم که قفل کرده کسی درب خانه را

رمزش که پیش ماست چرا گریه می کنی؟

اصلا تو آرزو کن و من هم دعای خیر

دستم پر از دعاست چرا گریه می کنی؟

امشب که قلب تو رفت سوی آنژیو

فردا از آن ماست چرا گریه می کنی؟

من خواهری کج و معوج خواهم به چه

سکته در کمین ماست چرا گریه می کنی؟

آینده ای بساز که مثالش نیامده

اینها برای ماست چرا گریه می کنی؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۶

گیرم به حرف های تو عادت کنم چرا؟

احساس شوق و رضایت کنم چرا؟

قولت نمیدهم که دلم عاشقت شود

شاید چنین نگشت، ضمانت کنم چرا؟

وقتی نگاه گرم تو باران من شود

دیگر به اشک خویش قناعت کنم چرا؟

توهین به روی همچو ماهت نمی کنم

اصلا به عشق خویش جسارت کنم چرا؟

دیگر هلاک چشم تو ای نازنین منم

تو قسمت منی و شکایت کنم چرا؟

شاید نظر به رفتن از کوی من کنی

گیرم چنین کنی ، به تو عادت کنم چرا؟

وقتی دلیل من ز رفاقت فقط تویی

با ناکسان و غیره رفاقت کنم چرا؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۱:۱۰

یه هویی دوست دارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۳:۳۵

گام های تو خدا را بنده نیستند

با هر قدمت

پاره می شود بند دلم

گام های تو

سرمای وجودم را نشانه گرفته است

و گل هایت دلم را قاتل

چه رنجی می کشد آن گل که

یک دل را اسیرش می کند

ودلی که نای حرفش را ندارد

بیچاره دلم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۶

دلم گرفته از این هوای بارانی

صدای شرشر غم چه سنگین است

دگر هوای پریدنم نیست چرا

پرنده از نپریدن چه شرمگین است

کدام راه رهایی کدام قله اوج

رسیدن به سعادت از کدام آیین است

مرا نجات دهید از این کشاکش ها

که این دهر خراب آباد چه غمگین است

مرا سعادت آن روز خوش باشد

که روی سنگ قبر من به سنگ آذین است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۳



آنگاه که غزل حرف عاشقانه شد


ناهید نوشتم  و دستم به رعشه شد


عمری گذشت و شعرم نمی گرفت


از راه آمدی و غزلم شاعرانه شد


آن شب بیماری ات ، دل منم گرفت


بی اختیار قافیه ام بی نشانه شد


ماندم کنارت نه برای ترحمت


آنجا دلم کنار دلت پی یک بهانه شد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۷


ناهید، برای چرت گفتن وقت داری؟

حرفی برای گفتن بی وقت داری؟

حرفی برای با توبودن در تلگرام

حرفی برای خنده ی قاه قاه داری؟

اینها نمی فهمند حدیث حرف من چیست

جایی برای درک این احساس داری؟

این با تو بودن را کمی پررنگ تر کن 

قلبی برای ماندن با من، تو داری؟

من هاج و واجم تو بمان و راستم کن

اصلا تو آیا طاقت بسیار داری؟

دیدی برایت بافتم این چرت و پرتو

تو هم برای چرت و پرتت وقت داری

سید برایت بی هدف شعری نگفته

آیا دلیل این هدف را دوست داری؟ 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۴۰


در واژه های شعر من چیزی 

مثل نوایی یا نگاهی هست 

مثل نگاه لیلی و مجنون                 

چند تا نشان آشنایی هست 

من این خزان عاشق تر از پیشم                 

می بارد از شعرم هم آغوشی 

گاهی کنار راه شوریده                    

گاهی میان پارک شهرداری 

در این هوا با سوز سرمایش                  

بر شعر من نور تو می بارد 

ای آنکه شعرم را شدی معنی                    

قلبم نگاه گرم می خواهد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۳۹


وفا کنی به دلش،سخت است جفا کند باتو

همچون غریبه ای سخت است اگرم تا کند با تو

گام ها قدم زنی با او ،مست بودنش باشی

سخت است برای یک عشوه پا به پا کند با تو

ذکر روزو شب باشد اسم  خوشکل یارت

سخت است که او هردم نازی بکند با تو

عاشق شوی و مجنون او با دگری باشد

سخت است اگر او هم عاشق نشود با تو 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۳۸


انگار غرقم من درون چشم آهو ها

همچون خزان با نغمه ی جان سوز عاشق ها

 

همچون شب تاریک و یک چای نبات داغ

هنگامه ی صبح و میان عطر شب بوها

  

 من در انابد ، در سر آبم ولی لیکن

من درگناباد توام دلخوش به پیغام ها


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۲:۳۷