یار

اشعار سید مصطفی موسوی انابت

یار

اشعار سید مصطفی موسوی انابت

۳۹ مطلب با موضوع «غزل» ثبت شده است

هوای قهوه ای کردم ولی مخفی و پنهانی

تو گرمای هوایم را عزیزم خوب می دانی

من وشعروسکوت وحرفهای تازه که هستند

بسان صبح روشن از پس شبهای طولانی

ببخش من را اگر گاهی اسیر کار بسیارم

اگر از یاد بردم روز های سرد آبانی

در این قحطای عشق و دوستی در شهر

یقین دارم که می آید دوباره روز بارانی

تو و یک سال از عمرت که با سید به سر کردی

منو یک سال با عشقم در این شهر خراسانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۵۹

جادوگر دنیای من ای هاله پر نور

ای ناب شرابِ خفته در دانه انگور

زیبایی چشمان تو چون مرقد خیام

گرمای نفس های توچون صبح نشابور

باران شده چشمان من ازعاشقی تو

نزدیک تر از من به من و دور تر از دور

دلبسته به موهای پریشان شده تو

روی تو زند طعنه به زیبایی صد حور

معمای عجیبی شده تنهایی سید

ای دوست برایم بگشا این گره کور

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۷ ، ۱۵:۰۶
تا باشم همچون ماهی از آب تو می خواهم
حوض منی امروز باش فردا نمی خواهم
تنها شدم ، این گریه ها باشد برای بعد
من درد دارم عطر گیسوی تو می خواهم
از گوشه مسجد ، عمری را خدا جستم
اکنون خدا را از ته میخانه می خواهم
می گریم و می نالم از این غربتِ امشب
دیوانه ام هم صحبتی دیوانه می خواهم
می خوابم و خوابم نمی آید بر این بالش
اینک برای خواب خود یک شانه می خواهم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۰۹

بار الهی چه کنم دوری دلدار را

وین قفس این دل رنجیده و تبدار را

این دل من در گرو یاد اوست

با نفسی خسته و بیمار را

چشم براهت شده ام تاسحر

تا بکشم من غم ناهید جگرخوار را

باغ و گل و دشت خجل از بوی تو 

وین گلِ گمگشته ز انظار را

تاب ندارد دل سید به صبر 

خون شده جور دگر این بار را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۱۲

در این جهان که جهان های دیگری دارد

جهان من از تو خبر های دیگری دارد


من عاشقم ولی دعاهای تو مرا کردند

فرشته ای که بالهای دیگری دارد


هزار مرتبه سوختم و یکی ندانستم

که عاشقی ، خون جگرهای دیگری دارد


تویی که خفته در این راه ، راه طولانی

بگوش ،که جاده کوه وکمرهای دیگری دارد


دری اگر گشوده نشد غم مخور تو ای بانو

جهان دریست که در های دیگری دارد


وعشق،همان جاده هایی که آسان رفت

ره از میان دره خطر های دیگری دارد


همیشه هم دل سید اجابتی نشنید

دل شکسته هنرهای دیگری دارد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۱۹

با شورِ شعر خواندن افسانه دیدنیست

با ماندنم کنار تو هر خانه دیدنیست

من همچوشمع کنار تو پروانه می شوم

باشمع عشق ، خلوت پروانه دیدنیست

من در هوای تو ، زنده و دیوانه می شوم

دارم یقین که مستی دیوانه دیدنیست

زلفت بدون شانه هم از دل برون نرفت

تصویر صوت زلفت و شانه دیدنیست

افتد اگر به سجده بر این خاک سیدت

در روز عشق سجده شکرانه دیدنیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۶ ، ۱۴:۰۷

از چشم های پاکت چیدم ستاره تک تک

سالی دوباره آمد ، میلاد تو مبارک

وقتی که آمدی تو آز آسمان هستی

پر شد تمام دنیا از نغمه چکاوک

می خواهم از خدایم با لحن عاشقانه

طرح سعادتت را در قلب خود کنم حک

می خوام از برایت آرامش و سعادت

فارغ ز غصه و غم باشی شبیه کودک

تقدیر گر چه باشد پوشیده بر تو و من

اما به لطف ایزد ، تقدیر تو شود تک

از هردسیسه ای تو باشی همیشه ایمن

بر چشم دشمنانت باشد غبار و خارک

دل تنگی از دل تو باریده بر کلامم

سید برای دیدار صد بار می زند لک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۵:۰۱

نبض دلم کم می شود وقتی که با من نیستی

این دل چه خلوت می شودوقتی که بامن نیستی

در وسعت طولانی و پهنای دریای سخن

من گوشه گیرت می شوم وقتی که بامن نیستی

این چشم های عاشق و قلب سراسر شاد من

غرق خجالت می شود وقتی که با من نیستی

بعد از نگاه گرم تو مهمان رنج و حسرتم

این رنج عادت می شودوقتی که با من نیستی

ناهید من با سیدت حرفی بزن در بودنت

قحطای صحبت می شودوقتی که با من نیستی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۱:۱۹

تا کی برای این دلم امروز و فردا می کنی

درکار سید ، شوهرت ، اما و آیا می کنی

سجاده عشق تو را آیینه بندان می کنم

توبا نگاهت نیمه شب بند ازدلم وامی کنی

از خند و از خشم تو شعر صبوری می چکد

ای جان فدای چشم تو وقتی که بلوا می کنی

هم چشم هایم سوی تو ، هم آینه بر روی تو

زنگار دارد روی من اینگونه رسوا می کنی؟

گفتم به ناهیم شبی ، ماییم در امواج خوف

گفتا یقینم را چنان فانوس دریا می کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۶:۱۰

ماآمده ایم سربه سر عشق تو بازیم

با خوب و بد و ناز و نیاز تو بـسازیم

خاکیم و فتاده ز غم آتش هجران

افتاده به دام تو و در سوز و گدازیم

تو خفته زیبایی و بر تخت امیری

ما بنده بیچاره و در حال نیازیم

شعرو غزلم بین که دگر چاره ما نیست

دیگر به ره کوی تو ما قافیه بازیم

ما می شکنیم خانه ویرانه دل را

با یاد تو این بار دگر کاخ بسازیم

آدم شده بر سجده این عشق زمینی

بر سید و ناهید بنازید و بنازیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۴:۰۴